گردش اجباری
سلام به نازنین دخترم
اول بگم که یه چندوقتیه که مامانی میره یه کلاس قرآن تا به بچه ها تو حفظ کردن قرآن کمک کنه
دیروز از طرف کلاس قرآن بهم زنگ زدن و گفتن که باید بچه ها رو یه گردش چند ساعته ببری
منم با کمی نگرانی که برا تو داشتم قبول کردم آخه گفتن باید کلاس قرآن رو اونجا برگزار کنیم و منم با وجود شما انجام این کار یه کم برام سخت میشد
خلاصه اینکه قرار شد که مامان جون هم با ما بیاد تا از شما مراقبت کنه
قربونت برم اول که وارد پارک شدیم وقتی چشمت به وسایل بازی افتاد شروع کردی به تا تا گفتن و اینکه میخواستی بری بازی کنی
خدا رو شکر شب خوبی بود و بچه ها کلی برات ذوق میکردن اما متاسفانه شما زیاد روی خوشی بهشون نشون نمیدادی و بعضی وقتها هم با خشونت اون بیچاره ها رو میزدی
اینم عکس شما در حال خوردن خوراکی
اینجا مسؤول کلاسها در حال صحبت کردن برا بچه ها بودن که منم با هرچی که گیرم میومد سعی میکردم شما رو آروم کنم تا مزاحم دیگران نباشی