فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 10 سال و 11 روز سن داره

فاطمه سادات ضربان زندگیمون

استخوون بندی بدن دختر من

1394/3/6 19:43
208 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم

چند هفته ای بود که موقع راه رفتنت تعادلت رو از دست میدادی و میخوردی زمین و بعدشم به من نگاه میکردی و ناله میکردی یا بیشتر اوقات گریه میکردی این زمین خوردنات منو خیلی نگران کرده بود

خیلیا میگفتن این زمین خوردن طبیعیه ولی شما از حد متعارف گذشته بودی خیلی میخوردی زمین

اشتهات هم کم شده بود و مسیله وزنت منو خیلی اذیت میکرد برا همین به پیشنهاد بابایی قرار شد  ببریمت دکتر

یکشنبه 3خرداد من بعد از کلاس اولیم تو دانشگاه مستقیم  اومدم بیمارستان بابایی هم از اون طرف شما رو از خونه مامان جون آوردن بیمارستان اونروز دکتر خیلی دیر اومد برا همین منم مجبور شدم کلاس بعدیم رو نرم که اونم فدا یه تار موی دخترم

خلاصه بعد از کلی انتظار نوبتمون شد و رفتیم داخل شما وقتی فهمیدی که آقای دکتر میخواد شما رو معاینه کنه کلی شلوغ کردی

تازگیا خیلی برا دکتر رفتن اذیت میکنی اصلا خوشت نمیاد همینطور برا دارو خوردن وای که چقدر بد دارویی..

وقتی قاشق شربت رو میبینی شروع میکنی به گریه کردن برا دارو دادن به شما یه نفر باید دستها و سرت رو بگیره یه نفر هم دارو رو به زور بکنه تو دهنت بعدشم سرفه میکنی و بیشتر اوقات یه کم از دارو رو میدی بیرون

آقای دکتر بعد از معاینه گفتند که استخوان بندی بدنت ضعیفه و یه کم هم کم خونی داری باشنیدن حرفهای آقای دکتر خیلی ناراحت شدم 顔気持ち*゜ のデコメ絵文字 ایشون داروی تقویتی برات نوشتند

وقتی داشتیم بر میگشتیم تو ماشین بابایی خیلی عصبانی بود و منو دعوا کرد 顔気持ち*゜ のデコメ絵文字

میگفت مقصر تو هستی که بچه اینجوری شده . چون تو به خودت نمیرسی شیرت هم برا بچه مقوی نیست

حرفهای بابایی اولش دلم رو سوزوند و اشکم رو درآورد顔気持ち*゜ のデコメ絵文字  ولی بعدش که خوب فکر کردم گفتم شاید واقعا حق با همسری باشه شاید واقعا کم کاری از من باشه.وای خدا جونم اگه اینجوری باشه هیچ وقت خودم رو نمیبخشم

چند ساعت بعد که بابایی دیگه آروم شده بود 顔気持ち*゜ のデコメ絵文字 باهاش صحبت کردم.گفتم خدا رو شکر کن که مریضی دخترمون حاد نیست و با یه داروی تقویتی خوب میشه.خلاصه اینکه هردومون خدا رو شکر کردیم که بدتر از این برامون اتفاق نیفتاده

الآنم که چند روز میگذره چشت نزنم خدارو شکر اشتهات خیلی بهتر شده.顔気持ち*゜ のデコメ絵文字 فقط مشکلی که هست دارو دادنته خیلی سخته امیدوارم که به مرور زمان بهتر بشه عزیزم

顔気持ち*゜ のデコメ絵文字

پسندها (1)

نظرات (7)

CST
6 خرداد 94 20:03
*** بیایید با مجموعه راز آشنا بشیم *** لیست کامل پکیج راز www.raz.us.pn
مامان بهار
6 خرداد 94 21:34
عزیزم... الهی... ان شاءالله دیگه هیچ وقت رنگ بیمار و غم و غصه رو نبینه گل دخملی... چه دارویی بهش میدین؟برای اشتها؟ یا کلسیم؟
nilia
6 خرداد 94 22:13
سلام دوست خوبم میشه یه خواهشی بکنم اگه میتونی به نی نیمون که در جشنواره نی نی طبیعت شرکت کرده رای بدی ممنون میشم لطفا عدد1به 1000891010 اس ام اس کن مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مامان افسانه
7 خرداد 94 0:55
سلام دوست خوبم چه خبرا خوبی اول از همه خدا رو شکر که چیز خاصی نبوده بعدشم این مسایل حتی اگه از کمبود کلسیم تو شیر باشه با کمی بهتر کردت تغذیه خودت و فاطمه جون حل میشه و اصلا جای نگرانی نیست و اصلا خودت رو سرزنش نکن
مامان مبینا
7 خرداد 94 16:05
ایشالله ک با داروی تقویتی همه چی درست میشهخدا رو شکر ک مشکل حادی نبوده عزیزم ببوس فاطمه جونم رو از طرف من
ترنم
12 خرداد 94 9:08
سلام عزیزم خدا بد نده ایشاله فاطمه جون با داروی تقویتی استخون بندی محکمی بگیره نگران نباش مشکل بزرگی نیست برا هر کسی ممکنه پیش بیاد با دارو رفع میشه
مامان پریا
12 خرداد 94 13:05
سلام عزیزم مطلب گذاشتم نظر یادت نره