استخوون بندی بدن دختر من
سلام دختر گلم
چند هفته ای بود که موقع راه رفتنت تعادلت رو از دست میدادی و میخوردی زمین و بعدشم به من نگاه میکردی و ناله میکردی یا بیشتر اوقات گریه میکردی این زمین خوردنات منو خیلی نگران کرده بود
خیلیا میگفتن این زمین خوردن طبیعیه ولی شما از حد متعارف گذشته بودی خیلی میخوردی زمین
اشتهات هم کم شده بود و مسیله وزنت منو خیلی اذیت میکرد برا همین به پیشنهاد بابایی قرار شد ببریمت دکتر
یکشنبه 3خرداد من بعد از کلاس اولیم تو دانشگاه مستقیم اومدم بیمارستان بابایی هم از اون طرف شما رو از خونه مامان جون آوردن بیمارستان اونروز دکتر خیلی دیر اومد برا همین منم مجبور شدم کلاس بعدیم رو نرم که اونم فدا یه تار موی دخترم
خلاصه بعد از کلی انتظار نوبتمون شد و رفتیم داخل شما وقتی فهمیدی که آقای دکتر میخواد شما رو معاینه کنه کلی شلوغ کردی
تازگیا خیلی برا دکتر رفتن اذیت میکنی اصلا خوشت نمیاد همینطور برا دارو خوردن وای که چقدر بد دارویی..
وقتی قاشق شربت رو میبینی شروع میکنی به گریه کردن برا دارو دادن به شما یه نفر باید دستها و سرت رو بگیره یه نفر هم دارو رو به زور بکنه تو دهنت بعدشم سرفه میکنی و بیشتر اوقات یه کم از دارو رو میدی بیرون
آقای دکتر بعد از معاینه گفتند که استخوان بندی بدنت ضعیفه و یه کم هم کم خونی داری باشنیدن حرفهای آقای دکتر خیلی ناراحت شدم ایشون داروی تقویتی برات نوشتند
وقتی داشتیم بر میگشتیم تو ماشین بابایی خیلی عصبانی بود و منو دعوا کرد
میگفت مقصر تو هستی که بچه اینجوری شده . چون تو به خودت نمیرسی شیرت هم برا بچه مقوی نیست
حرفهای بابایی اولش دلم رو سوزوند و اشکم رو درآورد ولی بعدش که خوب فکر کردم گفتم شاید واقعا حق با همسری باشه شاید واقعا کم کاری از من باشه.وای خدا جونم اگه اینجوری باشه هیچ وقت خودم رو نمیبخشم
چند ساعت بعد که بابایی دیگه آروم شده بود باهاش صحبت کردم.گفتم خدا رو شکر کن که مریضی دخترمون حاد نیست و با یه داروی تقویتی خوب میشه.خلاصه اینکه هردومون خدا رو شکر کردیم که بدتر از این برامون اتفاق نیفتاده
الآنم که چند روز میگذره چشت نزنم خدارو شکر اشتهات خیلی بهتر شده. فقط مشکلی که هست دارو دادنته خیلی سخته امیدوارم که به مرور زمان بهتر بشه عزیزم