تمام تلاشها...
تلاش مامان و بابا برای اینکه خانم خانما حوصله شون سر نره برا همین چندتا از اسباب بازیهات رو به پنکه آویزون کردیم،یکی عروسکه یکی هم ماه و ستاره که مامانی خودش واست درست کرده یکی هم حلقه های رنگی.
بیچاره این پنکه که سنگین شده و به سختی میچرخه،ولی اینا چیزی نیست تو رو عشقه
تمام تلاش فاطمه السادات برای خوردن انگشت
قربونت برم که داری خودت رو میکشی برای اینکه بتونی انگشت رو بخوری یه بار هم دهنت رو زخم کردی و خون هم اومد ولی هنوز زیاد موفق نشدی
تمام تلاش مامان و بابا برا اینکه عسل خانم بعد از حمام سرما نخورن
ناز تو بشم که فقط صورتت و دستات اونم به زور دیده میشه.اینم بگم که این اولین حمومی بود که تنهایی بردیمش
عزییییییییییییییییزمی
تمام تلاش مامانی برای جلوگیری از نزدیک شدن پشه و مورچه به جیگر مامان.برا پشه ها،پشه بند گذاشتم،برا مورچه هم دور تا دورت رو چادر پیچوندم
کوشش مامان و بابا برا گرد شدن سر سرکارخانم.اول که دنیا اومدی سرت خوب بود ولی ما بیشتر سرت رو کج میگذاشتیم .الآن خیلی بهتره و دیگه تقریبا خوب شده.کلا اینجور چیزا طبیعی و گذراست و خوب میشه
فعلا تا 2 ماهگیت همینا بود
عزیز دلم اینا چیزی نیست ما بیشتر تلاش میکنیم برای سلامتی و شادابی تو،برای فراهم کردن یه زندگی خوب،یه زندگی که خدا از اون راضی باشه
دوست دارم مامانی