چندتا خبری که تاریخش گذشته
سلام خشکل مامانی ببخشید که دیر به دیر بهت سر میزم.چندتا خبر تو این مدت داشتم که الآن بهت میگم
اول از همه اینکه دومین دندون عسل مامانی سرک زده.وقتی که داشتیم میرفتیم مسافرت خونه عمه جون اون موقع بود که متوجه این مروارید کوچولو تو دهنت شدم.مبارک باشه خانمم
دومیش اینکه تقریبا دو ماه و نیمه که ما صاحب ماشین شدیم.بابت این موضوع خیلی خوشحالم.دست بابایی هم درد نکنه که هرجوری بود با وام و قرض گرفتن و البته فروختن طلای مامانی پول ماشین رو جور کرد و یه پراید دست دوم{البته زیاد کار نکرده}برامون خرید تا اینجوری زمستون که هوا سرده راحت تر رفت و آمد داشته باشیم.خدا جونم ممنونم ازت...
سومیش اینکه تصمیم گرفتم از این به بعد مقداری از خاطره هات که حرفهای مادر دختری به حساب میاد رو تو یه دفتر خاطره برات بنویسم .و بیشتر مطالبی که نیاز به عکس داره رو اینجا برات بذارم.البته این خبر هنوز تاریخش نگذشته آخه هنوز شروع به نوشتن نکردم...
خبر چهارم هم اینکه قراره یه نی نی کوچولوی دیگه به خانواده باباسید اضافه بشه.این نی نی میشه خواهر یا برادر سیدحسین پسرعموت.یعنی اینکه زنمو مطهره بارداره.ایشالله که مبارکشون باشه و به سلامتی و خوشی به دنیا بیاد البته هنوز چند ماهی مونده تا اون روز
فعلا همینا بود.الآن که دارم مینویسم یه کم عجله دارم ایشالله تو پست بعدی چندتا عکس میذارم که خیلی وقته میخوام این کار رو انجام بدم.
همه ی عمرمی