بعد از واکسن
دیروز تقریبا ساعت 10رفتیم واکسن شش ماهگیت رو زدیم.اول که روی تخت خوابیدی تا بهت واکسن بزنه وقتی خانمه باهات صحبت میکرد میخندیدی
نمیدونستی که قراره بهت واکسن بزنه وگرنه...
خلاصه واکسن زدن همانا و گریه های سوزناک شماهم...
قربونت اشکات .چیکار کنم اینا همش برا سلامتی خودته.اگه راه دیگه ای داشتم که کمتر اذیت میشدی مطمین باش که همونو انتخاب میکردم...
بعدش هم تب کردی.اول 4ساعت یکبار بهت استامینفون میدادم داروی سرماخوردگیت هم که باید میخوردی
دیروز چندبار به خاطر درد زیاد پای نازت گریه کردی امروز هم دردت کمتر شده ولی گاهی اوقات ناله میکنی و باز گرییییییییییه.
آلان که دارم مینویسم شما خوابیدی .از دیروز صبح که رفتیم برا واکسن ،دیگه از خونه بیرون نیومدم.میخوام چند روزی کاملا خونه نشین بشم تا شما کاملا از لحاظ واکسن و سرماخوردگیت خوب بشی امیدوارم که دیگه تب نداشته باشی و دردت هم تموم بشه
از دوستان عزیزی هم که نگران حالم بودن ممنوم .ایشالله که همیشه تنتون سالم باشه.باید بگم که متاسفانه عفونتم هنوز خوب نشده.و طبق دستور پزشک باید بستری بشم
شاید دکترم رو عوض کنم...
اگه راه حلی به ذهنتون میرسه خوشحال میشم که کمکم کنید
متاسفانه عکسی از الآنت ندارم.ایشالله تو پست بعدی جبران میکنم.
دوست دارم عشقم